علی جونمعلی جونم، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
آویسا جونمآویسا جونم، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

فرشته های خونمون علی و آویسا

زمینی شدن علی جون

22/10/90 امروز بخش زایمان بیمارستان چمران غلغله ست... دیشب ساعت 9 شب...من و بابایی رفتیم مطب دکترم..دکتر فشارمو که دید خیلی ترسید...گفت: دیابت که داری...فشارت هم که بالاست..سر بچه هم تو لگن نیست..38 هفته هم که تموم شده و بچه رسیده ست.. دیگه صبر جایز نیست و فردا صبح بیا بیمارستان واسه سزارین تا نی نی رو درش بیاریم..من و بابایی هم این شکلی شدیم  آخه اصلا انتظارشو نداشتیم.. من دلم میخواست زایمانم طبیعی باشه...اما حیف تشخیص دکتر این بود و من ساده هم قبول کردم حالا استرس وجودمون رو گرفت...زنگ زدیم به مامان و بابام  و اونا گفتن صبح از شمال راه میفتن..زنگ زدیم خواهر بابایی عمه عزیز اون گفت صبح زود میاد بیمارستان..خدا خی...
27 دی 1393

تولد سه سالگی پسرک

        تولدت مبــــــــــــــــــــارک پسرکم 22 ام دی ماه 93 تولد سه سالگی علی جونم بود...علی جون کی بزرگ شدی مامانی... امسال برعکس سالهای دیگه که برات جشن مفصل گرفتیم تصمیم داشتیم خودمونی برگزارش کنیم.. اما دوست مامان با بچه هاش که همسایمون هم هستن سورپرازیمون کردن و با کیک و کادو و بادکنک و کاغذای رنگی اومدن خونمون...ما هم سریع خونه رو تزیین کردیم و لباس پوشیدیم و یه تولد کوچولو گرفتیم..دستشون درد نکنه در سورپرایزکردنمون موفق بودن... البته من و بابایی دو تا کادو خوشگل قبلش برای پسرمون گرفتیم..مامانی یه چراغ خواب شلمن و بابایی یه اسب بزرگ قرمز که علی جون عاشقشونه... ...
26 دی 1393