علی جونمعلی جونم، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
آویسا جونمآویسا جونم، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

فرشته های خونمون علی و آویسا

آغاز سال ۱۳۹۸ مبارک

سال ۹۸ شده. بعد چند سال دوباره برگشتم. فرشته های قشنگم سال جدید مبارک. انشالله یک عمر با شادی و سلامتی زندگی کنید😍😇   ...
20 فروردين 1398

تولد 4 سالگی علی آقا

علی جونم ...پسرک مهربونم 22 دی ماه 94 چهارسالش شد     علی جونم!... عشق مامان 4 ساله یش تو به دنیا اومدی و دنیای دو نفره ی من و بابایی رو زیباتر کردی. مامانی و بابایی و خواهریت عاشقانه دوستت دارن. انشالا 120 ساله بشی مامانی ...
22 تير 1395

تولد یکسالگی آویسا خانم

آویسا جونم یکساله شد...هورررراااااا   آویسای قشنگ مامان تولد یکسالگیت مبارک عشقققق ماماااان مامانی و بابایی و داداشی عاشقانه دوست دارن     و اینم عکسای تولد دخترکم که خونه مامان جون باباجون برگزار شد هم خونه مامان بزرگ بابابزرگ     کیک تولد اویسا خانم   داداش علی خوشگله با خواهر کوچولوش یه عکس دونفره انداختن...فداتون بشه مامانی   ایشالا 120 ساله بشی دخترکم ...
22 تير 1395

تولد آویسا خانم

آویسای عزیز ما بعد از نه ماه انتظار در تاریخ 5/3/94 زمینی شد و با اومدنش زندگیمون رو قشنگتر کرد...دختر گلم فرشته زمینی مامان و بابایی تولد زیبات مبارکهههههه   گلکم دختر قشنگم خیلی خیلی خوش اومدی ...
21 دی 1394

فقط 0 روز به تولد آویسا خانم

دختر نازم...فردا انتظار تموم میشه... و شما فرشته آسمونی زمینی میشی..   مامانی! به خواست خدا فردا میتونم بغلت کنم و ببوسمت عزیززززم.. فردا  سه شنبه 5 خرداد 94 ساعت 6 صبح باید خودمو به بخش زایمان بیمارستان چمران معرفی کنم..تا خانم دکتر شهاب با عمل بیحسی کوچولوی نازمو به لطف خدا به این دنیا بیاره..   الان مامان جون و بابا جون و دایی و خاله جون تو راهن..دیگه نزدیکه برسن..همه خوشونو برای اومدنت آماده کردن.. مامان بزرگ و عمه عزیزو عمه جون و زن عمو و عموها هم منتظرن زودتر ببیننت...   شب جمعه من و بابایی و داداشی علی جون سه تایی آخرین عکسای سه نفره مون رو گرفتیم....
4 خرداد 1394

6 روز تا تولد آویسا خانم

دخملم..پاره تنم..!! 6 روز دیگه میاد بغلم... یعنی خدابخواد 5 خرداد 94 زمینی میشه...   دخترم اسم نازتو همون هفته ای که معلوم شد جنسیتت دخمل طلاست من و بابایی انتخاب کردیم... یعنی اصلش پیشنهاد اسم از جانب من بود و بابایی هم خوشش اومد.. فقط رو این اسم با هم توافق داشتیم..   "آویسا" به معنی مانند آب هستش..یعنی دختری  به زلالی و پاکی آب . دختر گلم! تولدت نزدیکه عزیزم...به خواست خدا تو میای و با اومدنت زندگیمون قشنگتر میشه... زندگی چهارنفره مون:"من و بابایی و علی جون و آویسا جون" ...
29 ارديبهشت 1394

پسمل با محبتم....

پسرم قند و عسلم...مامان فدای دل پاکت بشه که اینقدر مهربونی...عزیزززززم   علی جونم الان بیصبرانه منتظر نی نی مونه که صحیح و سالم به دنیا بیاد و با اون دل پاک و معصومش واسه سلامتیش دعا میکنه.. پسرکم هر شب قبل خواب دستاشو رو به آسمون خدا میگیره و میگه: خدا جون! گلباقالی( منظورش نی نیمونه که صداش میکنه گلباقالی ) و مامان و بابا و خودم رو سالم و خوب نگه دار...   پریشب داشتیم با هم شام میخوردیم...علی جونم سر سفره غذا کنار خودش یه جای خالی گذاشته بود..همش میگفت مامانی بابایی اینجا جای گلباقالیه!!!  اینجا نشینین.. با چنان جدیتی میگفت که من و باباش هم جرئت نکردیم جای گلباقالی بشینیم...   عل...
25 ارديبهشت 1394