ویلای باباجون
ما به اینجا میگیم ویلای خودمون...
اصلش خونه سازمانیه باباجونه که لب دریاست..کلی فضای سبز تو محوطه ی بزرگش داره و منظره زیبایی از دریا..
یه ساحل زیبا و خلوت و تقریبا تمیز که کنارش یه رودخونه داره که به دریا میریزه...
معمولا تعطیلات و سیزده بدر با هم میرفتیم اونجا..از فعل گذشته استفاده میکنم چون از وقتی باباجون بازنشسته شده دیگه نداریمش
یه خونه ی حدود 90 متری با امکانات اولیه که احتیاجات ما رو براورده میکرد..اونجا همیشه بساط کبابمون براه بود...
این هم یه کباب کوبیده مخصوص که بابایی زحمتشو کشیده و دایی جون هم کمکش کرده
هر وقت دلمون از خونه های آپارتمانی میگرفت و هوس دریا میکردیم میومدیم اینجا..خیلی باصفا بود..
اینجا علی جونم تو محوطه ویلا داره به کنکاش محیط اطرافش میپردازه آخه پسرم تازه ده ماهشه و میخواد دنیا رو بهتر بشناسه..
اینا ازگیل هاییه که هنوز نرسیدن و قابل خوردن نیستن ولی چیدنشون یه حال خوبی به آدم میده
دستهای کوچولوی پسرکم در حال چیدنه میوه هاست..مامان فداش
با چه توجه ای هم داره کارشو انجام میده
اینجا علی جونم حدود 14 ماهشه که عیدی رفتیم ویلا..
پسرکم عشقه جارو و تمیزکاریه..هر جا میرفتیم اولین کاری که میکرد به صاحبخونه تو تمیزکردن خونه کمک میکرد... الان دیگه خداروشکر این اخلاقشو گذاشته کنار...آخه مرد رو چه به جاروکشی..
این هم یه منظره قشنگ از ساحل ویلامون..
مامانی چه عشقیه به شن بازی داری
من هم عاشق توام عزیزمممممم